حقیقت را خریدارم ،
به یک عهدی و پیمانی
تلمذ کرده ام با دیده پویا ،
بدآن آیات سبحانی .
نمی جویم ره مستی ،
در این خمخانه هستی
دو صد نفرین و صد افزون ،
برآن منشور ایمانی .
رهایی را نمی یابم ،
در این گردون آبی رنگ
بیا تا دیده بگشاییم و هم دل را ،
به یک قانون کیهانی .
هزاران آیه تد لیس ،
صد ها حیله و تثلیث
ز خلق آدم و حوای سرگردان و
..... تا ملک سلیمانی .
به حکم عقل می گردم ،
نه چون اسبان عصاری
نمی دانم چه حاصل می شود آخر،
ازاین تحقیق میدانی .
حریمی بر نمی تابم ،
برای درک راه از چا ه
نمی بینم درآن تسلیم توحیدی،
بجز حزن و پشیمانی .
دمادم ورد من این است ،
حق جوییم و حق پوییم
نه می پیچم به تن ،
تن پوش احرام و
نه شولای نریمانی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: کفریات
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی