حقیقت را خریدارم ،
به یک عهدی و پیمانی
تلمذ کرده ام با دیده پویا ،
بدآن آیات سبحانی .
نمی جویم ره مستی ،
در این خمخانه هستی
دو صد نفرین و صد افزون ،
برآن منشور ایمانی .
رهایی را نمی یابم ،
در این گردون آبی رنگ
بیا تا دیده بگشاییم و هم دل را ،
به یک قانون کیهانی .
هزاران آیه تد لیس ،
صد ها حیله و تثلیث
ز خلق آدم و حوای سرگردان و
..... تا ملک سلیمانی .
به حکم عقل می گردم ،
نه چون اسبان عصاری
نمی دانم چه حاصل می شود آخر،
ازاین تحقیق میدانی .
حریمی بر نمی تابم ،
برای درک راه از چا ه
نمی بینم درآن تسلیم توحیدی،
بجز حزن و پشیمانی .
دمادم ورد من این است ،
حق جوییم و حق پوییم
نه می پیچم به تن ،
تن پوش احرام و
نه شولای نریمانی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: کفریات


















































